ضیافت چه بود و چگونه آغاز شد؟
ضیافت چه بود و چگونه آغاز شد؟ در ضیافت اول چه گذشت؟

استاد کوروش رفیعی پاییز 86 در وبلاگ خود نوشت:
"خانه از ازل تا ابد با معماری عجین بوده و خواهد بود و هر معماری با این موضوع از آغاز کار حرفه ای درگیر است هیچوقت نمی توان گفت که مسئله ی خانه حل شده است. همواره برای اندیشیدن و پیدا کردن راه حل های جدید موضوع و بستر تازه ای است و نیاز به مطالعه و کنکاش در آن همواره وجود دارد.
من از تمام دوستان معمار و غیر معمار و همچنین از خودم دعوت می کنم در مورد ٬٬خانه٬٬ مطلبی معمارانه یا کلی بنویسند .از آنجا که بعضی از این دوستان پیشتر راجع به این موضوع نوشته اند لطف کرده مطلب جدید بنویسند."
و ما نوشتیم:
1- خانه خانه است
نویسنده: کوروش رفیعی
نمیدانم این جمله از کیست که گفته است : خانه واحد معماری است .من هم به این گفته اعتقاد دارم نه به این خاطر که خانه اولین و همچنین بیشترین برخورد ما با معماری است و نه به این خاطر که ترکیب خانه ها شهر را می سازد که به خاطر خود خانه و ماهیت منحصر به فرد آن است . من خانه را نه تنها واحد معماری که واحد زندگی می دانم هر چند که معماری جدای از زندگی نیست.
همانطور که می دانید در زبان انگلیسی تفاوتی بین واژه های house و home وجود دارد .آنها می گویند house با آجر و home با عشق ساخته می شوند. به نظر من خانه ی معماری با آجر ساخته می شود که آجرهای آن باید با عشق روی هم چیده شوند.
خانه واحد معماری است به این دلیل که معماری همان خانه است و خانه همان معماری است . الگوی اصلی وبنیادین کلیه فضاها در طراحی همان خانه است .موزه خانه ی اشیا است ٬بیمارستان خانه ی بیماران ٬ مسجد خانه ی خدا ٬ مدرسه خانه ی بچه ها و شهر خانه ی مردم است .بهمین ترتیب خانه های بیشماری وجود دارند .
البته خانه ی واقعی خانه ای است که تک فضایی باشد . خانه های اولیه تک فضایی بوده اند .به همین دلیل برخی از معماران ایاصوفیه را برجسته ترین اثر معماری جهان می دانند.
تفکیک خانه به عملکردهای مختلف به وسیله ی تیغه های مادی کیفیت فضایی آنرا تقلیل می دهد .تیغه ها در تقابل با سیالیت درونی فضا قرار می گیرند و عملکرد چیزی است که با معماری سر ناسازگاری دارد .
در نهایت خانه موضوعی است که هنوز بسی جای نقد دارد.
2- خانه...منزل...سرا...اتاق ...مسکن...
نویسنده:آزاده شاهچراغی
هرفرد ،گروه و سازمانی با رویکردی خاص ممکن است هریک از این واژه ها را بکار برد...بستگی داره به اینکه هدفشان چی باشه..! به نظر من خانه می تونه مثل یک media (رسانه) یک شخص یا هویت اون رو نشون بده...البته منظورم فقط توانایی مالی و اقتصادی نیست (که متاسفانه امروزه بیشترمون فقط به همین بعد از همه چیز دقت می کنیم...!) بگذارید بیشتر توضیح بدم... هرکدام از ما فضای زندگی ، خانه ( یا حتی اتاق مان در محل کار) نمایش دل مشغولی هایمان است...
فضایی که اون رو متعلق به خودمون می دونیم و به اون تسلط داریم، با اختیار خودمون به اون سامان می دهیم نمایشگربخشی از درون ماست...( البته نه تمام آن!) ...پس خانه هم یک MEDIA است مثل یک نقاشی ، یک مجسمه ، یک نوشته ، یک شعر ( که مهمترین رسانه هاMEDIA در گذشته بودن)....خانه های بومی و روستایی و قدیمی رسانه های نمایش دهنده مردم و فرهنگ عام در گذشته اند...تحقیقی یادم اومد که در اون از طریق مقایسه خانه های دو محله در یک شهر به تفاوت های ظریف روش زندگی و آداب و رسوم مردم آن دو محله رسیده است...!
سخن رو کوتاه می کنم...گفتم که خانه مثل یک شعر، یک رسانه است...قصه وضعیت امروز ما از جایی شروع شد که قرار شد دیگران( ارگان ها ، سازمان ها ، شهرداری ، ...مسوولین باسواد و بسیار بسیار محترم!..) برای ما شعر بگویند یا حکم کنند که باید چگونه شعر دلمان را بگوییم...!...حتی در داخل خانه هایمان...!( مثل تلویزیون ملی کشورمان که یک رسانه جمعی است اما سلیقه ای اداره می شود...خانه هایمان هم رسانه ملی شده است.. !)
فکر می کنم تو دنیای پر آشوب امروز کارخوبی که یک معمار می تونه انجام بده اینه که مفهوم آرامش دهنده خانه رو دوباره به مردم برگردونه...یعنی کالبدی انعطاف پذیر طراحی کنه که در پیکره شهر هماهنگ و همگن باشه اما هر کس و هر خانواده ایی بتونه متناسب با دل مشغولی های خودش در درون کالبد فراهم شده ...خانه ای برای خودش بسازه ...و شعر زندگی خودش رو بگه... ( البته بگذریم از مردمانی مثل یکی از کارفرماهای تازه به دوران رسیده ما که حتی برای انتخاب مبلمان معمولی فضای نشیمن خانه اش هم نه نظری داره و نه اعتماد به نفسی!!!! چون می خواد که در این رسانه قوی (خانه ) مثل رسانه ملی کشور همه حقایق مجازی اش دیده بشه....!!!!)
3-کار – خانه
نویسنده:ایمان رئیسی
پیرو تحول مفهوم خانواده در دهه های گذشته، به نظر می رسد که مفهوم خانه هم دچار تحول شده است. امروز مکان های کار، به خانه های اصلی ما تبدیل شده اند و خانه ها به خوابگاه!
4- خانه 1
نویسنده:جعفر بزاز
اهمیت فرهنگی خانه
براتی، ناصر. بازشناسی مفهوم خانه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، فصلنامه
فرهنگستان هنر، شماره 8، زمستان 1382
مسلما، در میان همه اقوام و ملل و فرهنگهای جهان، خانه جایگاهی ویژه دارد. از آنجا که این مکان متضمن تشکیل نوعی از همزیستی گروهی در بین انسانهایی است که با یکدیگر نسبتهای مشخص دارند، میتوان آن را، بعد از سرپناههای اولیه، از قدیمیترین اماکن بشری شمرد. راپاپورت (Amos Rapoport)، در این باره میگوید که خانه بیش از آنکه ساختاری کالبدی باشد نهادی است با عملکرد چند بعدی.
راپاپورت همچنین معتقد است که در جوامع سنتی، خانه و شکل و سازمان و تقسیمات فضایی آن را، قبل از آنکه اقلیم و مصالح و فناوری تعیین کنند، درک انسانها از جهان، حیات و نیز فرهنگ آنان، شامل اعتقادات مذهبی، ساختار قبیله و خانواده، سازمان اجتماعی، روش زندگی و شیوه ارتباطات اجتماعی افراد تعیین میکرده است. مسلما جوامع در ساخت و سازهای خود امکان انتخابهای متعدد از میان الگوهای مختلف را داشتهاند. آنچه در نهایت انتخاب شده فقط به واسطه محدودیتها و امکانات فیزیکی و بیولوژیکی نبوده است، بلکه فرهنگ نقش موثری در آن داشته است؛ و در غیر این صورت، این همه تنوع ساخت در
خانههای دنیا وجود نمیداشت.
ولی چرا و چگونه انسان تا این حد به جنبههای غیرمادی در ساخت خانه توجه داشته است؟ راپاپورت در این مورد به آراء لوئیس مامفرد (L. Momford) اشاره میکند. مامفرد بر این نظر است که انسان قبل از آنکه حیوانی "ابزارساز" باشد حیوانی "نمادساز" است. دلیل این ادعای او این است که انسان بسیار پیشتر از آنکه در ساخت ابزار مهارت پیدا کند به اسطوره و مذهب و آیین پرداخته است و بیشتر توان خود را در این راه صرف کرده است. به همین علت شاید برای تحلیل شکل خانههای انسانهای ابتدایی باید به جای معیارهای فیزیکی، معیارهای نمادین و غیرمادی اختیار کرد. این در حالی است که مکتبهای فکری معاصر، چه از نوع لیبرالیستی و چه از نوع سوسیالیستی، عمدتا به خانه به چشم دستگاه یا ماشینی کاربردی نگریستهاند و مفهوم خانه نیز با توجه به کاربردهای آن تبیین شده است. به همین علت، بحث خانه استاندارد
شده، که بتوان آن را تولید صنعتی و انبوه کرد، اهمیت خاص یافته است. با این نگاه، درباره انواع عملکردهای جزئی و تقسیمات و اندازههای خانه به طور مفصل بحث شده است؛ بی آنکه نیازی به پاسخ این پرسش بسیار مهم و اساسی احساس شود که اصولا خانه ماهیتا و از دیدگاه فرهنگی چیست یا چه باید باشد؟ در دنیای ماشینی امروز، در بررسیهای مربوط به خانه، برای نشان دادن اهمیت و نقش آن در زندگی انسان، اغلب به سه جنبه توجه و اشاره شده است:
1ـ تامین سرپناه
2ـ تامین مکانی امن از لحاظ اجتماعی و اقتصادی
3ـ تامین کالایی سرمایهای
ولی آیا واقعا خانه در همین سه جنبه خلاصه میشود؟ و آیا معنای خانه در همین محدوده قابل تبیین است؟
5-خانه 2
نویسنده: لاله فروغانفر
افراد اغلب به طور ناخودآگاه جهت ابراز و بیان آنچه به طرز آزاردهندهای غیرقابل بیان است، خانه را (صرف نظر از پوست و پوشاک) به عنوان محافظ اصلی زیستبوم درونی خود برمیگزینند. فیلسوف فرانسوی گاستون باشلار میگوید: فضای خصوصی، خودی است که از منظری درونی دیده میشود و فقط بر نزدیکانی آشکار میشود که به درون خانه دعوت شدهاند و فضای عمومی آن خودی است که برمیگزینیم تا به سایرین نشان دهیم.وقتی کودک بزرگ میشود، به بیرون از خانه میرود، به باغ و حیاط و رفتهرفته به داخل محله، شهر، کشور و جهان. همین که فضا، شناخته و تجربه شد، بخشی از دنیای کودکی میشود. اما همیشه، خانه خانه است. مکان اولین افکار و اندیشههای آگاهانه، مکانی سرشار از امنیت و اصالت. خانه هرگز یک جعبه و چهاردیواری خنثی نیست، بلکه به تجربه درمیآید و به نمادی از خود، خانواده، مادر و امنیت بدل میشود.بیشتر ما این تجربه را داشتهایم که از خانهای به خانه دیگر نقل مکان کنیم یا مسکنی بیابیم که در وحله نخست، بیگانه، ناخوشایند و شاید حتی خصومتآمیز باشد. اما با گذشت زمان، ما از خانه جدید و متعلقات آن چنان استفاده میکنیم که گویی مدتهاست آنها را بکار میبریم. میتوانیم وقتی به آن باز میگردیم در آسایش باشیم، استراحت کنیم و خودمان باشیم. اما چرا در این مکان بخصوص میتوانیم خودمان باشیم تا جاهای دیگر؟ به نظر میرسد تصور ما از فضاهای شخصی که تا اندازهای امتداد عینی و ملموس خود ما است، بسط مییابد تا خانهای که برای خودمان برگزیدهایم را نیز در بر گیرد. ما همانطور که به این گوشه دنج و کوچک در جهان عادت میکنیم و آن را از آن خودمان میدانیم، خصوصیاتی از خودمان را نیز بر طرح و عناصر فیزیکی آن فرا میافکنیم. اثاثیه و نحوه چیدن آنها، تصاویری که نصب میکنیم و گیاهانی که میخریم و پرورش میدهیم. همه نمودهایی هستند از تصویری که ما از خودمان داریم و همه پیامهایی درباره خودمان هستند که میخواهیم به خودمان و به نزدیکانی که به خانهمان دعوت میکنیم منتقل شوند. بدین ترتیب خانه ممکن است به دو صورت دیده شود: اول تجلی آشکاری از خود که در حالت پیامهای روانی از خود به به سوی نماد عینی خود جاری میشوند و دوم به صورت کشف و شهود ماهیت خود، که در این حالت پیامها از نماد عینی به جانب خود باز میگردند.به این گونه است که زنجیره خانه ـ خود تقریبا به طور همزمان میتواند به صورت منفی و مثبت یک فیلم پنداشته شود.*
-------------------------------------------------------------
6-از خانه ها و اشکوب ها
نویسنده:محمد رضا شیرازی
خانه با باشیدن(سکنا گزیدن) مرتبط است. باشیدن، سکناگزیدن ِ اصیل و ریشه دار در مرکزیتی است که خانه فراهم می آورد. باشیدن، تنها به معنای ماندن و منزل گزیدن نیست، اتراق کردن هم نیست، چند روزی را سپری کردن هم نیست. باشیدن، ریشه دوانیدن و تا اعماق ِ مکان خزیدن است. نوعی لنگر انداختن در اعماق ِ هستی. این مفهوم در خود ِ کلمه ی سکناگزیدن هم نهفته است. سکنا گزیدن یعنی ساکن شدن، یعنی در جایی به سکون رسیدن، به آرامش و آسایش و اطمینان. این سکون، در تقابل با حرکت نیست. سکون ایستادن ِ صرف هم نیست. سکون، در مقابل آشوب و سرو صدا است،در مقابل نوعی همهمه ی بی نظام، اما نه چونان برابرنهادی منفی، بلکه چونان موقعیت ِ هستی شناختی متمایز و متفاوت. پس سکنا گزیدن، یعنی آرام گرفتن در قرب ِ زمین که پناه دهنده است. ما آن سان که در جایی ساکن می شویم، به واقع در آن ریشه می دوانیم و می مانیم.
بنابراین، ما تا نباشیم، بی خانمان ایم. و "خانه" مأوای "باشیدن" است. ما جز در خانه نمی باشیم. و باشیدن جز در خانه مأوا نمی گزیند.
در این جاست که باید میان خانه و کاشانه فرق گذاشت. ما در کاشانه، منزل می کنیم (منزل یعنی محل نزول، جایی برای اتراق کردن و توقفی موقت)، اما در خانه مقیم می شویم. مقیم شدن نوعی ریشه دواندن است و تعلق یافتن. اما اتراق کردن، دمی آسودن است و قدری منزل کردن: چونان کاروانسرایی که سرای کاروان های ِ گذر است، جایی برای دمی ماندن و آرام گرفتن. ما در خانه مقیم می شویم و در ساحتِ زمین و آسمان، در قرب ِ وجودی ترین رویه های هستی، در بطن ِ جهان، در خرده جهانی گردهم آمده و گردهم آورنده، کل هستی را به تجربه می نشینیم.
بدین طریق است که خانه گردهم می آورد و به هم می تند؛ افراد خانه ، خاطره ها، زمان، ترس ها و دلهره ها، مصایب و خوشی ها، همه و همه در خانه فرا ـ هم می آیند. اما کاشانه ما را گردهم نمی آورد، به اعماق پیوند نمی زند و نمی باشاند. بلکه می پراکند، می گسلد، و منتشر می کند. کاشانه به یاد نمی آورد، بی حافظه و گنگ است. سخن نمی گوید. منعکس نمی کند. تنها تنی است که ما را دمی فرا می گیرد.
از این رواست که خانه درون و برون را به سختی از هم جدا می کند. خانه از این رو خانه است تا ما را از گزند برون در امان بدارد. گزند برون، اما، صرفا گزند ِ طبیعت نیست: سرما و گرما، باد و باران، و از این دست. گزند برون زدگی هم هست. برون زدگی همان موقعیت بازار است. موقعیت بازار در مقابل موقعیت خانه می ایستد. موقعیت بازار، موقعیت گذران ِ زندگی، کسب و کار، دخل و خرج، دنیا و "دیگران" است. اما موقعیت خانه، موقعیت سکون است. موقعیت "من" و "ما" است. خرده حهانی در درون، تا دمی از داد و قال بازار برهیم و در بطن زمین و زیر آسمان بمانیم. خانه ما را هم زمان به سکون و حدود زمین و گشودگی و بی کرانی آسمان پیون می دهد، و ما را چونان گهواره ای ازلی می آرامد.
.........
و بی خانمانی ما انسان های معاصر، ریشه در همین ناتوانی ما درخانه کردن دارد. ما در خانه هایمان اتراق می کنیم، شب را سحر می کنیم، تا دوباره در جاده ی بی انتهای روزمان طی مسیر کنیم. ما مقیم خانه ی مان نیستیم. ما توان ِ اقامت را از دست داده ایم. خانه های ما به واقع کاشانه هایی بی رمق اند. کالبدهایی مسطح و بی عمق.
ما انسان های ِ یک اشکوبه، خانه هایی یک اشکوبه داریم. انسان یک اشکوبه، انسانی است تک بعدی که خیال نمی کند، خاطره نمی سازد، و به یاد نمی آورد. در این کاشانه ها، نه بالاخانه ای هست برای خیالیدن، و نه سردابه ای برای به یاد آوردن. و البته نه فرصتی و امکانی. انسانی که ناخودآگاهش حذف شده یا به تحلیل رفته است. و اینجاست که خانه عمودیت ازلی خود را از دست می دهد. خانه ها چنان به زمین چسبیده اند که گویا هزاران سال برنخواهند خاست. خانه هایی معلول. نشست، برخاست و افراشت، همه و همه در اشکوبی تنگ به هم فشرده. زمین از خانه گریخته و آسمان از فرازش کوچیده. خانه، نه بر روی زمین است و نه زیر آسمان. خانه در بی ـ کجایی ای هرـ کجایی هرز شده.
و سرگذشت ما، چونان شاعر فیلم نوستالژیای تارکوفسکی است که کلیدهای خانه اش را که همواره در جیب اش به همراه دارد با انگشتانش لمس می کند، تا همواره اشتیاق ِ خانه های ِ از دست رفته و آرمانی اش را با خود حمل کند. و ما انسان های یک اشکوبه یا کلیدهایمان را گم کرده ایم، یا برای کلیدهایمان دری نیست.
روایتی از کیفیت تاریخی توسعهی مفهوم خانه
نویسنده: نصیر زرین پناه
پناهگاه
خانه مفهومی است ازلی. دیرزمانی پیش از آنکه معماری با تصرف ساختگی فضا هستی یافته باشد، طبیعت، خانه را به شکل حفرهها و فرورفتگیهای طبیعی به انسانهای نخستین عرضه کرده بود. غارها و برآمدگی صخرهها نه سکونتگاه که پناهگاه این انسانها در برابر ناملایمات آب و هوایی و حملات حیوانات درنده بودهاند.
اقامتگاه
انسان مستقل از طبیعت برای رفع نیازش به سرپناه دست به کار ساختن خانه میشود. معماری در شکل مصالح مادی تجسم خارجی مییابد و ساختن و برافراشتن بهمنظور اقامت گزیدن دائمی یا موقت انسان و ذخیرهی داراییهایش شکل عینی به خود میگیرد. اقوام کوچنشین در چادرهای پارچهای ساختهی دست خود اقامت میکنند و یکجانشینان کلبههای اولیهی بشری را بر پایهی ستونهایی از تنهی درختان استوار میکنند. الگوی کلبههای اولیه، ساختار اصلی خانه را تا دوران معاصر حفظ میکند و همواره سازه را به عنوان عامل اصلی تأثیرگذار بر شکل خارجی ساختمان معرفی میکند.
سکونتگاه
در بستر نیاز ارتباطی انسانها با یکدیگر، خانه در کنار خانه قرار میگیرد و زندگی اجتماعی بشر شکل میگیرد. معمار، با بهکاربستن مفاهیم اندیشگرانهی غیرمادی و با دمیدن روح زندگی به فضاهای اقامتگاهی قبلی، شمایی ارتباطی از خانه و گفتمانی از عناصر تشکیلدهندهی آن میسازد. این خانهها تاریخساز میشوند چندان که ویلا روتوندا، خانهی لوس، ویلا ساووا، خانهی آبشار، خانهی مادر ونتوری و بسیاری نمونههای دیگر چنین بودهاند
8- خانه
نویسنده:علی خیابانیان
خونه یعنی آرامش، خونه یعنی امنیت، خونه یعنی به حیات خیلی بزرگ، خونه یعنی بشینی کنار حوضُ مادربزرگ از ایوون صدات کنه. خونه یعنی طاقچه، شلوغی کنی و بذارنت نیم ساعتی اونجا بمونی. خونه یعنی آسمون (حداکثر ارتفاع ساختمون ها دو طبقه) – خونه یعنی نون و پنیر و سبزی حوالی عصر تو بغل مادربزرگ. خونه یعنی پنجره های بزرگ رو به حیاط، رو به یه درخت قدیمی هی بری بالا و گلابی بچینی. خونه یعنی شیشه های رنگارنگ هی بشینی و پرنده ها رو تماشا کنی که دارن لونه می ذارن رو پشت بوم همسایه. خونه یعنی همسایه ها جمع بشن و ترشی بذارن، رب درست کنن، نون بپزن و برن و هزار تا خاطره جا بذارن. الانم فقط داریم با خاطره خونه زندگی می کنیم، نه آسمونی، نه پرنده ای که پنجره رو باز کنی و براش دون بپاشی.
9-معماری خانه، در صلاحیت معماران نیست!
نویسنده:کمال یوسف پور
!Home’s Architecture is not within Architects’ Competence
هنگامی که از خانه صحبت میکنیم، باید میان دو مفهوم اساسی تفاوت قائل شویم: یکی خانه به مفهوم محلی برای اقامت و دیگری خانه به مفهوم مکانی برای سکونت. خانه اول یک ساختمان و موجودیت فیزیکی ـ کالبدی و به عبارتی یک سرپناه است که تنها به نیاز انسان برای محافظت از خویش در برابر آسیبهای احتمالی عوامل طبیعی از قبیل باد و باران و سرما و گرما و نیز عوامل غیرطبیعی از قبیل دشمن، پاسخ میدهد. اما خانه دوم یک مفهوم و موجودیت معنایی ـ روانشناختی است که مهمترین نیاز روانی انسان، یعنی نیاز به سکونت، را برآورده میسازد. برای تفکیک این دو نوع خانه از یکدیگر، از این پس بطور قراردادی، خانه به مفهوم اول را اقامتگاه و خانه به مفهوم دوم را خانه مینامیم.
یک اقامتگاه، این امکان را برای ما فراهم میآورد که درون آن استقرار بیابیم و زیر سقفش پناه بگیریم. اما خانه به ما کمک میکند تا هویت و موقعیت خود را در جهان هستی پیدا کنیم، به ابراز وجود بپردازیم و پیوندی درونی و ناگسستنی میان خویش و محیطی که در آن زندگی میکنیم، برقرار سازیم. خانه بخش مهمی از هویت ماست که خود ما را شکل میدهد و در عین حال آن را به معرض نمایش میگذارد. خانه احساس آرامش، آسایش و امنیت و از همه مهمتر احساس همبستگی و تعلق به یک مکان، گروه و فرهنگ را برای ما به ارمغان میآورد و خاطرات فردی و جمعی ما را شکل میدهد.
آنچه یک اقامتگاه را، فارغ از کیفیات کارکردی و زیباییشناختی آن، به خانه تبدیل میکند، چیزی ورای ساختار فیزیکی و کالبدی است؛ در واقع مجموعهای از تأثیرات فرهنگی، اجتماعی، حسی و روانی است که موجب شکلگیری یک خانه میشود. از اینرو، میتوان محلی برای اقامت داشت و در عین حال بدون خانه بود و بر عکس، میتوان خانه داشت و در عین حال فاقد محل اقامت بود. به عنوان مثال، فردی که از دید ما بیخانمان است و در گوشهای از یک خیابان یا یک پارک، گذران عمر میکند، هر چند ساختمانی به معنای سرپناه ندارد، اما قطعاً بخاطر احساس تعلق به آن مکان، صاحب خانه است. حتی گوشه دنج یک کافیشاپ برای شخصی که بطور متناوب به آنجا مراجعه میکند و در آن لختی میآساید و میاندیشد، هر چند شب و روز خود را در آنجا سپری نمیکند، یک خانه است، چرا که سکونت در آن گوشه دنج به بخشی از هویت او تبدیل شده است. این موضوع در مورد مکانهای مختلف دیگر از قبیل دفتر کار نیز صادق است. بر اساس این برداشت از مفهوم خانه، یک محله، شهر و حتی کشور نیز میتواند خانه باشد.
جای شگفتی فراوان است که بسیاری معتقدند شرایط جهان امروز و کوچک و متراکم شدن اقامتگاهها و رواج آپارتماننشینی، موجب به خطر افتادن مفهوم خانه و حتی از بین رفتن آن شده است. در حالی که به هیچوجه چنین نیست؛ چه بسا احساس هویت و آرامشی که یک آپارتماننشین در آپارتمان محقر خویش بدان دست مییابد، برای فردی که در خانهای بزرگ و مجلل با اتاقهای تودرتو زندگی میکند، آرزویی دستنیافتنی باشد. در واقع، تغییر ساختار فیزیکی اقامتگاهها با توجه به شرایط زمانه، هرگز نمیتواند خللی بر مفهوم خانه وارد کند، چرا که سکونت و داشتن خانه نیاز ذاتی، روانی و همیشگی بشر است.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا معماری میتواند به تنهایی، نیاز ما را به داشتن خانه برآورده کند و اصولاً کیفیت معماری ساختمان یک اقامتگاه تا چه اندازه میتواند در احراز هویت نقش داشته و ضامن سکونت باشد؟ ما کیفیت و میزان موفقیت یک اقامتگاه را میتوانیم با مشخصاتی از قبیل ابعاد و اندازه، مساحت، تعداد اتاقها، مصالح مورد استفاده، کیفیت ساخت و ... مورد ارزیابی قرار دهیم، اما براستی چگونه میتوان خانه بودن یک ساختمان را محک زد؟ فرم یک ساختمان، سبک معماری و کیفیت فضاهای داخلی و خارجی آن، چه تأثیری در خانه بودن آن ساختمان دارد؟
بیشک، معماری تنها یکی از حلقههای بیشمار زنجیره عواملی است که در کنار یکدیگر، با ایجاد احساس تعلق به یک مکان، سبب میشوند تا ما در آن مکان صاحب خانه شویم. از حلقههای دیگر این زنجیره میتوان به ویژگیهای شخصیتی و روانی فرد، موقعیت اجتماعی و اقتصادی او، و نیز نظام ارزشی و فرهنگی خانواده و جامعه اشاره کرد. بدینترتیب، معماری مطلوب یک اقامتگاه، حتی اگر بدست زبدهترین معماران و با رعایت کلیه ملاحظات کارکردی ـ زیباییشناختی صورت گرفته باشد، خانه بودن آن را تضمین نمیکند. وظیفه معمار، تنها ایجاد بستر و امکانات اولیه مناسب برای تبدیل یک ساختمان به خانه است، بقیه کار که بخش اعظم آن را در برمیگیرد، بر عهده خود ساکنان آن ساختمان است که در طول اقامت خود، آنجا را به خانهای که میخواهند تبدیل کنند، خانهای که به آن احساس تعلق داشته باشند و به واسطه آن در جهان پرتلاطم هستی، به هویت و آرامش دست یابند. در واقع، معماری خانه، بر عهده ساکنان است و در صلاحیت معماران نیست.
10- خانه
نویسنده:فرهاد خندان
خانه به عقیده من مظهر فردیت است. هیچ جانداری به اندازه انسان نگران نگاه همنوعان خویش بر خویش نیست. خانه مرز پایان این دغدغه همیشگی است. جایی که تمام تظاهرها و خودداریها وهمرنگ جماعت شدنها رنگ می بازد. به همین دلیل است که مخوف ترین حکومتها آنهایی نیستند که تا دم در خانه مواظبت هستند، وحشت واقعی از آنهایی است که اتاق خوابت را جزو حریم عمومی می دانند.( مثل اشتازی درآن فیلم جاودانه یا پلیس اندیشه در آنکتاب جاودانه ...)
11- خانه
نویسنده: شهاب میرزائیان
از برای خود خانه ای خواهم ساخت که سقفش آسمان دیوارهایش درختان باغ همسایه و کفش دریای زلال دوستیها باشد ما مردمان وسط تاریخیم با آرزوهای بزرگ که هرگز خانه ای برای خود نخواهند یافت ما نه جنگ بزرگی پیش رو داریم نه تهدیدی ما مردمان عصر متوسط هاییم و خانه هایی متوسط تر از خودمان داریم که با بزرگی اندیشه های تحقق نیافته مان گره خورده است و بر پندارهای کوچکمان از خانه های موقت نشسته است . شاید نباید به کمال اندیشید به خانه های کامل با هر آنچه که بر آرزویش پا می فشاریم شاید فقط باید متحول شد از خانه درون تا خانه های متوسطمان را دگرگون کنیم شاید باید به کمال نیاندیشید چرا که تحول سرآغاز آنچیزی است که از کمال هم برتر است ... انسانهای متوسط به کمال راهی ندارند همه می خواهیم برتر باشیم بی آنکه بدانیم برتری از آن کسی ایست که خانه درون را تحول بخشد ما شاید زباله های ته تاریخیم زباله هایی که از متوسط بودن بر گنداب تکبر نشسته اند و خود را از هر تحولی بی نیاز می دانند و بر خانه های متوسط درونشان چون قصری خاص و منفرد می نگرند
ما هیچ چیز نیستیم جز مردم عصر متوسط ها با خانه هایی متوسط تر از خودمان
12- فضای گمشده...!
نویسنده:زهراغیور
تعبیر من از خانه
"فضای گمشده"...!
خانه در چه مقیاسی؟!شهر من, خانه ی من؟!محله ی من ,خانه ی من؟!ویا اسکیل رو پایین تر ببریم ,چهار دیواری خانه ی من؟!با توجه به جامعه امروزی به نظر من خانه صرفاشامل تعبیرقدیمی نیست!مقیاس خانه وسیع تر شده!خانه ی من, شهر من!ما بیشتر وقتمون رودرطیروزدرشهرمون سپری میکنیم نه درخانه ی شهریمون!شهری که فاقد فضاهای شهری ,فاقد حس,فاقد روح, فاقد جریان زندگیه! فقط حرکت بدون هیچ مکثی !اگر هم میدانی باشه به چهارراه تبدیل میشه ,که مبادا مکانی بشه برای بر خورد آدم ها, اندیشه ها, چون میدونن تمام وقایع مهم تاریخی در همین میادین وفضاهای شهری اتفاق افتاده!مقیاس رو هم که ببریم پایین باز هم تکرار مکررات ! خونه یعنی بهشت!چند نفر از ما وقتی وارد خونش میشه احساس میکنه توی بهشته...!وقتی تمام هم وغمش رو آدم میگذاره روی کارش وبا تمام وجود برای بهترین شدنش تلاش میکنه وبعد........خیلی راحت همه چیز رو زیر پا میگذارن!هر کسی هر بلایی که خواسته سر طرحت آورده وهیچ قانونی هم وجود نداره! یا اینکه بعدا با توجه به ساخت وسازهای جنبی بلا نازل میشه!!!برای بهشت ساختن باید 100 درصد پروژه زیر نظر آرشیتکت باشه با اختیار کامل! باید قانونی باشه که اجازه هر نوع ساخت وسازی رو نده, باید! وگرنه میشه اون چیزی که امروز میبینیم...!این احتیاج به وحدت جامعه معماری داره!این وظیفه ی ماست که شهرمون رو سامان بدیم با تمام محدودیت ها با تمام موانع باتمام سختی ها.این باید هنر ما باشه! اگر ما به فکر سامان بخشیدن به این وضعیت نباشیم کس دیگری هم نخواهد بود ...!کاش میدونستیم که ماهمه مسئولیم...!به خاطر عنوان معمار!درغیر اینصورت فقط یک برچسب خواهد بود ...یک بر چسب!اینرو خوب میدونم که خانه از پای بست ویران است...ولی باید این سکوت بشکنه!!!همیشه این باور غلط رو برای ما ایجاد کردن که منتظر باشیم یکی پیدا بشه که همه چیز رو درست کنه! غافل از اینکه اون یکی خودمونیم!!!گاهی اوقات فکر میکنم این شعرمرحوم " اخوان ثالث" یک حقیقته که:
نادری پیدا نمیگردد امید..........کاشکی اسکندری پیدا شود...!
13- خانه
نویسنده:میثم ضیایی
یکی از موضوعات مهم برای کودکان داشتن فضای اختصاصی درون خانه است. ممکن است این فضای اختصاصی یک اتاق یک کمد دیواری یا حتی گوشه ای از یک باغچه باشد.این موضوع به نوعی بیانگر رابطهی احساسات انسان با نخستین حس تعلق فضایی است. خانه به واسطه احاطه بر شخصی ترین و درونی ترین حالات و فعالیت ها ، از یک محل اسکان ساده بسیار فراتر رفته و به نوعی محل نخستین ابراز وجود، نخستین درک فضایی، نخستین عضویت اجتماعی و بسیاری نخستین های دیگر شده و در ادامه محل شکل گیری و بروز بسیاری باورها و اعتقادات می شود. بسیاری ازخاطرات ماندگار هر شخص از دوران های مختلف زندگی با خانه به عنوان بستر شکل گیری، پیوندی عمیق خورده است. خانه نه به عنوان ماشینی برای زندگی که به عنوان فضایی برای درک بودن یا برای شکل گیری و بروز بسیاری از شخصی ترین و ابتدایی ترین حالات و نفسانیات تا پیچیده ترین آن ها مطرح می شود. از این رو در طراحی خانه مهمترین اصل توجه به نیازهای روانی انسان به عنوان مهمترین کاربر در کنار کاربری های فیزیکی بنا است. از طرفی نیازهای روانی افراد تا حد زیادی با باورها و فرهنگ غالب فرد و در مقیاس بزرگتر اجتماع پیوند خورده است. از همین رو طراحی خانه در هر اجتماع نیازمند تطابق با باورها و اصول فرهنگی نانوشته افراد جامعه است. در هر دورهی تاریخی خانه های شاخص و ماندگار به نوعی بیانگر باورها و اعتقادات افراد جامعه بوده است. و تغییر در این باور ها را می توان در همین نمونه های شاخص مشاهده کرد. جایی که به عنوان مثال زن از محبوس شدن در اندرونی و مطبخ به فضاهای عمومی تر خانه راه پیدا میکند و آشپزخانه به فضایی با نورگیری مناسب و تهویه کافی به عنوان مفصل فضای عمومی و خصوصی خانه بدل میشود. صرف نظر از اینکه این مفصل قرا گرفتن تا چه میزان صحیح باشد، بیانگر تغییر باورها و اعتقادات افراد جامعه است که به نوعی در طراحی خانه نمود پیدا می کند. ویک معمار می تواند به عنوان بیان کنندهی این تغییر یا حتی تغییر دهندهی باور عمل کند.
14- خانه
نویسنده:نینا شاهرخی
خانه برای من یعنی حضور، بودن. خانه یعنی تمام پیشامدهای خوب و اندوهناک در طول زمان برای جمع محدودی که می شناسمشان. خانه یعنی حس بی نظیر امنیت و آرامش.
با این توصیف دیگر خانه یک چهاردیواری نیست، یک شیء ملموس هم. شاید یک مایملک معنوی. هرچند چیزهایی که داریم و به شدت به آنها وابسته ایم، چیزهایی ساده مثل کتاب، صندلی پشت پنجره و همه آنهایی که مال من می خوانیم در یاد آوری این حس عزیز نقش غیر قابل انکاری دارند اما حس خانه بسیار برتر و والاتر از آنهاست.
من حس خوبی در مورد خانه مان دارم چون در آن تمام احساس های خوبی را که بیان کردم تجربه کرده ام و این وابسته به جسم خانه نیست. هر کجا واقع می شدند، هر زمان، باز هم من همین حس را داشتم. شاید دوری و دل کندن از خانه هم برای همین در نظر اول سخت باشد چون باید بروی به جایی پر از هیچ. پیش رویت یک صفحه خالیست که باید در گذر زمان پرش کنی از نغمه های دل انگیز و شاد. اینگونه است که محل سکونت، خانه ات می شود...
15- ظهور پارامتر ذهن در فرآیند طراحی
نویسنده: حسام عشقی
به ضیافت معمارانه ی « مهندس کورش رفیعی » دعوت نشدم ، ولی علاقمند بودم قسمتی از مباحثی تحت عنوان " نقد و تاویل اثر معماری " را که برای دانشجویان کارشناسی معماری درس مبانی نظری دانشگاه هنر ارائه کردم ، بیان نمایم .
جغرافی دانان بشردوست به این معنی که انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است اهمیت می دهند . معنایی که درباره ی از آغاز تا انتهای تجربه می آید . خانه برای آن ها موقعیت تجربه است و به عنوان روابط و وابستگی های محیطی که در فرآیند سکونت بشر شکل گرفته درک شده است . ذاتا با زمان و نفس مرتبط است .
خانه در اصلی ترین معنا ،به مثابه یک مکان ، زمینه ای از رویدادهای زندگانی بشری است . مکان هندسی عمل و ادراک است و در همه ی تجربه های هوشیاری و ادراکی حاضر است . این تمرکز بشر چیزی است که مکان آن را از فضای پیرامون یا موقعیت ساده تمیز می دهد . خانه می تواند یکی از واضح ترین و روشن ترین تجارب از مکان باشد که درفضایی خیالی اتفاق افتاده است .
مردم و مکان ها یک همکاری پدید می آورند : مناظر افقی واضح و مناظر عمودی نامحسوس که دائما باهم آمیخته می شوند و پیوند داخلی آن ها با همدیگر فرم می گیرد . مقصود نگارنده بیان بده بستان های توقف ناپذیر میان پدیده های فرا کمیتی و فرا فیزیکی در جهانی است که تمایل به عدم قطعیت در آن ، به اوج خود رسیده است. در امتداد این پویایی فزاینده بدین گونه است که مکان خانه یک قاعده کلی سازماندهی شده برای مشغولیت و غوطه وری فرد در عالم پیرامونش فراهم می کند .
در عمل نیز به همین گونه است ؛ به مادامیکه پارامتر ذهن و به دنبال آن اندیشه ی نظری ، وارد فرآیند طراحی می شود ، هنر و قدرت معمار است که " اقامتگاه با تناسبات فیزیکی فضای معماری" را به "خانه با مختصات فرافیزیکی مکان " متجسم می کند . این متداول ترین شرایطی است که برای درک آن ، اساسی می باشد . اما با اساسی بودن و متداول بودن ، نمی توان درباره ی چیزی که در این ایده بنیادی متمایز و حائز اهمیت ، به طور مکفی سخن گفت .
15- خانه
نویسنده: پوریا پارسا
واژهی «خانه» چنان بار معنایی گسترده، پس زمینهی ذهنی عمیق و بار عاطفی کمرشکنی دارد که نگاه کردن و سخن راندن از آن از دیدگاه صرف معماری بسیار دشوار است. واژهی «خانه» تداعیکنندهی حریم و مامنی است که کیفیت «داخل» و «خارج» آن به نسبت دیگر اماکن ساختهی دست بشر تفاوت به مراتب بیشتری دارد. شما صبح که از «خانه» بیرون میروید تا شب که به «خانه» باز میگردید، کل این زمان را «خارج» از «خانه» بوده اید، هرچند که در طول این مدت به اداره، دندانپزشکی، فرودگاه، رستوران، فروشگاه یا هرگونهی دیگری از بناهای ساخت بشر «وارد» و از آن «خارج» شدهباشید.به نظر من این وجه تمایز میتواند نقطهی آغازین مناسبی برای درک کیفیت فضایی منحصر به فرد «خانه» و اندیشیدن به آن از دیدگاه معمارانه باشد: «خانه» بنایی است برای «آرامیدن» در «درون» آن و از آن به مقصد «بیرون» و اجتماع خارج شدن و باز، «بازگشتن» به آن برای «آرامیدن».
16- آیا من کارمو بلدم؟
نویسنده:مجید ایزدپناه
از همون ابتدا هر بار که به کار جدید و شروع میکنم از خودم میپرسم آیا واقعا من معمار کارمو بلدم؟
حالا توسط یه عزیز بزرگوار به میهمانی ای دعوت شدم که همیشه از دوست داشتنی ترین حوزه های فعالیت حرفه ای ام بوده است.خوشم که به وقت تنگ بیخودی یه دوست یادآورم شد که هنوز معمارم و به ای حزه همچنان مدیون.ا
از دیر باز از همان موقعی که در خانه ای در شمال با وسعت زیاد به رویاهایم میرسیدم به آن درختان زیبای نارنج با آن رنگ زیبا تر از خورشید می اندیشم که چطور مرا سالیان سال در بر گرفته بودن و من بی خیال از فردایم دیروزم را به نظاره نشسته بودم.
امروز هر بار که با خود خلوت میکنم یاد آن دوران و حال و هوای آن چنان از خود بیخودم میکند که دیگر فراموش میکنم فردی پا به سن گذاشته ام....یاد و خاطر آن دوران ، یاد حمید و هومن و فرزام .....از این حرفا میرم عقب تر...یاد خانه مادر بزرگ ...محله نعلبندان گرگان...چیزی که مرا وادار کرد عنوان پایان نامه ام را در همین ارتباط انتخاب کنم....طراحی یک واحد همسایگی در مرکز بافت تاریخی گرگان....سنت،تجدد و معماری ......یاد وحید و امید...یاد همه فامیل های من......یاد همه خاطراتم از محرم که خانه مادربزرگ تبدیل به میتینگی میشد برای بازیابی دوستان و آشنایانی که مشکلات زندگی آنها را از هم دور نگاه داشته است....به آن دوران که خیره میشوم حسی غریب مرا در خود غرق میکند...چند سال گذشته؟...20 سال؟...اما من هنوز در همان دورانم...چرا؟....چیزی بیش از حس نوستالژیک من را به آن دوران میبرد...حس خاص نیاز به تعلق داشتن یه یک جا و مکان...حس مکان....حسی که 20 سال بدنبالش گشتم و آخر همه به نقطه اول رسیدم....من به گرگان تعلق دارم....این حرف از زمانی که برای شورای شهر گرگان فعالیت میکردم بخاطر دارم....اما الآن آن چنان دور شده ام که خانه ام را در کشوری دیگر جستجو میکنم...استرالیا؟...چرا؟مرگ بر نیرنگی که خودمان خواستگاه نجابتش بودیم و حضورش را تمنا کردیم....
حالا از شما میپرسم ....آیا شما وفادار مانده اید ؟....خانه از نظر من یعنی وفا دار ماندن به گذشته....یعنی داشتن حس تعلق....یعنی خیانت نکردن به آرزو ها....
خانه یعنی من یعنی تو.......جائی که به پدر و مادر سلام میدهیم...به همسایه احترام میگذاریم و هستیم که اعتماد دیگران باشیم....من اما خانه ام را گم کردم.....شاید تاسمانیا....جنوبی ترین شهر استرالیا...آیا واقعا اونجا هم درخت نارنج دارد؟....آیا واقعا بچه هایم با دیگر نوادگان مادر و پدرم به امید پیدا کردن گنجی که بارها پدربزرگم گفته بود صدای کاروان شترها و صدای زنگ آنها را جستجو خواهند کرد؟.....
من براستی گم شده ام....
من همچنان بدنبال آن باغ مصفایم که پراز درخت گردو ،نارنج و انار بود....س...کجاست؟
و اما مدیونم به دوستی بزرگوار ....کوروش خان رفیعی.....که مرا بی واسطه پیوند داد به خودم......
من خانه ام را آرزو دارم.....خانه ام ویران است.....کوچ خواهم کرد از اینجا شاید جای دیگر مادربزرگ را بیابم....لعنت به هر که مرا از این نیلوفری ترین آرزو دور نگاه داشته است....
17- حیف پولی که برای خانه می دهیم
نویسنده:آرش خارابی
خانه فضایی است که به هنگام گرسنگی باید از آن خارج شد و به هنگام تشنگی و تفریح و به هنگام خستگی و بی حوصلگی، خانه جایی است که وقتی مهمان داری کوچک میشود و اگر به دنبال وسیله گمشده ای بگردی بزرگ و پر از فضاهایی که تاکنون ندیده ای ، خانه در حالی قسمت اعظم دارایی یک خانواده را شامل می شود که تا کیلومترها خارج از شهر، زمین خالی وجود دارد. نگاه من به طراحی خانه های شهری صرفه جویانه و توام با محافظه کاری است.
صرفه جویی به جز هزینه های ساخت شامل طراحی هم میشود. گرفتن چند عملکرد از یک فضا در زمانها و موقعیتهای مختلف و حداقل حرکت ساکنین برای دسترسی به فضاهای مختلف، چرا که خانه باید مانند یک اختراع جدید صنعتی حداکثر تنبلی و حداقل حرکت را برای ساکنینش به ارمغان بیاورد به همین منظور کوچک تر کردن ودر واقع بهینه شدن طرح، هدف من در معماری خانه است.
در ضمن معتقدم که خانه نباید دیده شود، بهمین دلیل است که میگویم خانه باید، محافظه کارترین، جاافتاده ترین و رایجترین طرح محله ای را که به آن تعلق دارد داشته باشد، زیرا در غیر اینصورت ویژگی دیده نشدنش را از دست میدهد و با برجسته شدن طرح و خیره کردن نگاه ها آرامش را از صاحبخانه میگیرد.
18- خانه
نویسنده:مجید بدر
انسان وقتی از غار بیرون آمد _ که به نوعی خانه اولش بود – نیاز به سر پناهی داشت و این موجب آن شد که قدیمی ترین نوع معماری یعنی خانه شکل بگیرد.این امر از عصر حجر شروع شده و دیگر موضوعات معماری با آغاز فعالیتهای اجتماعی بشر ،زمانی بعد وارد این عرصه شد.
اکنون خانه برای همه ما دارای معنا و مفهوم خاصی است و همه ما انسانها تصویر خاصی از آن در ذهن خود داریم. عده ای وقتی کلمه خانه را می شنوند به یاد یک کلبه چوبی می افتند، عده ای یک بنای سنگی با اجاقی در میانش یا خانه ای آجری با حوضی پر آب در حیاتش، گروهی هم که کمی امروزی تر فکر می کنند خانه را یکی از واحدهای یک برج آپارتمانی تصور می کنند.کاری به نوع و شکلش ندارم ولی آنچه که اهمیت دارد ،حس آرامش و آسایش این فضاست که همه ما آدمیان به آن نیازمندیم.
گاستون بچلار می نویسد:« آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره خانه نهاده شده است.» در خانه آشنایی با جهان بی واسطه صورت می پذیرد و می توان گفت خانه مکانی است که وقایع زندگی روزمره را در خود در بر می گیرد . زندگی روزمره معرف چیزی است که تداوم خود را در هستی و وجود ما حفظ کرده و از این رو همچون تکیه گاهی آشنا به پشتیبانی ما می نشیند.
ما و کودکان ما نیز همواره به فکر خانه و سر پناهی در بازیها و نقاشی هایمان بوده ایم و آن را همیشه نشان داده ایم.این یعنی غریزه،یعنی در خواست، یعنی نیاز به داشتن سقف و فضایی امن و آرام در برابر جامعه بیرونی و یا بهتر بگویم محیط عمومی و اجتماعی.
بشر برای ایفای نقش اجتماعی خود به فعالیت در بیرون خانه می پردازد و پس از انجام وظیفه، به خانه خود باز می گردد تا هویت فردی خود را باز یابد. از این رو هویت فردی در سکونت خصوصی او ظهور می یابد و آن مکانی نیست جز خانه.عقبنشینی به خانه نه به معنای منزوی شدن بلکه مبین تفاوت دیدارها و بر خورد های بیرونی است،یعنی یک دیدار و گفتار محرمانه در یک سکونتگاه خصوصی.این دیدار بیشتر بر مبنای عشق استوار گردیده تا آگاهی و توافق. و عشق در واقع محرکی است که تماس مستقیم با پدیده ها را ممکن می سازد.
خانه نقطه ای است ثابت که شکل محیطی مفروض را به معرض مکانی مسکون تغییر می دهد. خانه مفاهیم گزیده ای را گرد هم می آورد که مقصود ویتگنشتین از گفته « من جهان خویشتنم» را بر آورده می سازند.
خانه با مطرح شدن به عنوان پیکره ای معمارانه در محیط ، هویت ما را محرز کرده و امنیت را بر ما ارزانی می دارد و سر انجام هنگام پای نهادن به خانه به آسایش دست می یابیم. در خانه چیزی را بدست می آوریم که بر آنها واقفیم و برایمان گرامی بوده و به این خاطر که بخشی از جهان ما را می سازند در کنارشان به زندگی می پردازیم.ما آنها را در زندگی روزمره خود بکار بسته و در دستهایمان نگاه می داریم و تحت عنوان خاطرات خود از آنها لذت می بریم و همیشه بخش اعظمی از آنها را به یاد می آوریم.
همه اینها نشان دهنده اهمیت طراحی این محیط و فضاست و کار ما معماران را در پرداختن به این موضوع دشوار می نماید !! و اگر ذره ای چنین نکاتی برای ما ارزشمند باشد ، دیگر خانه های خود را این گونه نخواهیم دید و مهمتر از آن، این که باید در طراحی یک خانه به خواسته افرادی که قصد زندگی در آن را دارند اهمیت فراوان دهیم.
سخن بسیار است و در این مجال کم نمی گنجد ، اما در پایان این یادداشت، گفته نوالیس را ذکر می کنم تا محلی باشد برای درنگ و تأمل بیشتر موضوع مهمی همچون خانه و اهمیت آن .
« فلسفه بواقع دلتنگی برای خانه است ، اشتیاقی درونی برای در خانه بودن در همه جا ، پس ما به کجا می رویم؟! همواره به خانه خویش »
--------------------------------------------------------
برگرفته از کتابهای مفهوم سکونت نوشته کریستیان نوربری شولتز و لذات فلسفه نوشته ویل دورانت
19- خانه خدا
نویسنده:بختیار لطفی
بخش اول
میگویند: خدا همهجا هست اما در یک جای مشخص هم نیست. خدا در کعبه سکونت ندارد اما کعبه خانه خداست. کعبه سادهترین و پیچیدهترین خانههاست. کعبه بارزترین نماد (نا)معماریست.
کعبه مثل یک مغناطیس بسیار قویست که میدان نامرئیاش در اقصی نقاط نقاط دنیا نفوذ دارد. این میدان چون هندسهای اسرارآمیز است که بیش و پیش از هر تصمیم معمارانهای، هر ضابطهای، هر ارادهای و هر تمایل یا نیازی، به هزاران محیط، مکان، موقعیت، بنا و رفتار، سازمان داده است. هیچ اثر یا تدبیر معمارانهای به اندازه کعبه نتوانسته است روزانه میلیونها انسان، رویداد و رفتار را رو به خود یا اثری دیگرسازماندهی و معطوف کند.
هر روز هزاران صف انسانی چندین بار رو به کعبه نظام مییابند، میلیونها مرده در گورستانها رو به آن خوابیدهاند، هزاران بیمار دم مرگ، رو به کعبهاند. هزاران حیوان را رو به آن و برای آن قربانی میکنند. کعبه، خانهایست که خانهها و سرزمینها به اعتبارش برافکندهاند و میلیونها انسان هر ساله به مقصدش راهیاند.
هزاران مسجد، شبستان و عبادتگاه قبل از آنکه در هیات ماده و بنا درآیند، باید در موقعیت و نحوه استقرار خود از آن کسب تکلیف کنند. آیا حتی یک مسجد سراغ دارید که از این خانه تبعیت نکرده باشد؟ کدام عنصر، عامل، بنا یا باور معمارانهای را سراغ دارید که ساختاریتر، بنیادیتر و تاثیرگذارتر از این خانه باشد؟
تا به حال در تاریخ معماری هیچ نظریه، باور، رویه و بنایی به اندازه این مکعب بر جهان حکم نرانده است. مگر باورهای ویتروویوس، پالادیو، برونلسکی، لوکوربوزیه، ونتوری و آیزنمن در چند بنا فرصت تجلی و در چند نفر قدرت نفوذ و تاثیر یافته است؟ دهها؟ صدها؟ هزارها؟ مگر برای چند سال باورهایشان یا که آثارشان تداوم و حضور داشتهاند؟ ده سال؟ صد سال؟ آیا با هزاران بنا، میلیونها مرده و زندهای که قرنهاست بر کعبه گردن نهادهاند، قابل مقایسهاند؟
چه زاویه مرموزیست این زاویه قبله! چه خانه بزرگیست این خانه کوچک! این چه خان قدرتمندیست که فرمانروای این خانه است؟ این چه خانهایست که قرنهاست حیاطش را تا حیاط خانه و شهرم، گسترده است؟ این چه خانهایست که دیوار خانهام و حتی دیوار جمجمهام را به رسمیت نمیشناسد؟ این چه خانهایست که میهمان خانهات بیاعتنا به هندسه اتاقت، سراغ هندسه او را میگیرد که «قبله رو به کدام سمت است؟»
صاحبخانه هر چه هست، هرکه هست، خودش یا کسی برای فرمانرواییاش دستور داد که خانهای برایش بسازند. او نگفت مقبرهای، مسطبهای، عبادتگاهی، قربانگاهی، بازاری، مجسمهای. او گفت: خانهای برایش برپا کنند. ابراهیم این خانه را برایش ساخت. ابراهیم معمار است. او فقط یک بنا و فقط یک بنا ساخته است. یک مکعب. مکعبی که قرنهاست بر معمار و غیرمعمار، حکم میراند. خدا در کعبه سکونت ندارد اما کعبه خانه خداست.
بخش دوم ـ نوشتهای ناتمام!
1ـ کعبه، خانهای است که حتی بر صراحت متنها نیز، با واسطه یا بیواسطه تاثیر می گذارد.
2ـ معماری که هیچ، قرنهاست که زندگی در اطاعت چند خانه است.
3ـ کعبه، خانهایست که مالکیتش را به دیوارهای کالبدیاش محدود نمیکند.
4ـ کعبه بارزترین سند و گواه این مدعاست که معماری صرفا امری کالبدی یا زیبایی شناسانه نیست.
5ـ کعبه بارزترین سند و گواه این مدعاست که معماری، قائم به فرد معمار نیست. معماری اگر به معمار محدود باشد در همان مرزهای فیزیکی و کالبدی خویش حبس خواهد شد چراکه هر مکعبی، کعبه نیست. ابراهیم کعبه کالبدی (آن مکعب) را ساخت اما کعبه توسعهیافته و مسلط، مدیون بسیاری از عوامل، مکانیزمها و هوشمندیهای غیرمعمارانه است. معماری در انحصار معماران نیست. آنان که معماری را در انحصار خویش میبینند، مکعب خواهند ساخت.
6ـ باید چشمها را گشود و از کعبه آموخت. باید از کعبه پرسید. راه زندگی آزادانه، از بازشناسی کعبه و پرسش از آن میگذرد و شرط اول پرسش، رهایی از تسلط هر موجودیتیست که از او خواهیم پرسید لذا کفر و تردید برای معماران، نه یک انتخاب بلکه یک وظیفه، یک پیشنیاز، یک روش تحقیق و یک متدلوژیست.
7ـ آزادی معماری در گرو آزادی از هر خانهایست! فعالیت معماری، تلاشی آزادانه و آزادیخواهانه است. آزادی، انتزاعیترین و کلیدیترین مفهوم معماری امروز ماست.
http://namelessquality.persianblog.ir/
20- خانه بازی
نویسنده:علیرضا تغابنی
این هرم طبقه بندی نیاز هاست که یکی از جامعه شناس های کوچه روبرویی به نام مازلو زحمتش رو کشیدند. ایشون محبت کردند به ما فهموندند چه چیز هایی رو کجاها نیاز داریم .این هرم سلسله مراتب واولویت بندی نیاز ها رو مطرح می کند. در طبقه اول نیاز های جسمی، در طبقه بعدی امنیت در طبقه بالاتر عشق و احساس تعلق به گروه، در مرحله بعدی احترام به خودوتحسین و اعتبارو احترام عمومی و در مرحله آخر خود شکوفایی،خلاقیت،زیبایی شناسی ومعنی داری فعالیت ها قرار می گیرند. طبعا اگر نیاز های یکی از طبقه هاارضا نشوند نیازطبقه
بالایی فعال نمی شود مثلا آدمی که در ترس عدم امنیت به سر می برد نیازی به احترام احساس نمی کند
خانه جایی برای ارضای این نیاز ها است. خانه می تواند بزرگ یاکوچک،ساده یا پیچیده باشد میتواند شاد و سرخوش و شلنگ انداز یا رسمی وموقر و متین باشدمی تواند بدوی و بومی و طبیعی یا هندسی و محض ومینیمال باشد می تواند روشنفکرانه و خاص یا همیشگی و همه جایی باشد میتواند جیغ ولوند و رژ فسفری یا ساکت ومحجوب و زمزمه گر.می تواند جنیفر لوپزی و یا ژولیت بینوشی باشد .دنج یا با شکوه. تاویل پذیر یا سرراست..... اما خانه وقتی خانه است که نیاز های بالا را پاسخ بگوید
مکانی برای ارضای نیاز های جسمی مثل خوردن ،خوابیدن،گرم شدن و اعمال شنیع پایین تنه ای
مکانی امن در مقابل طبیعت و انسان های دیگر
مکانی برای احساس تعلق وبرای خانواده و مناسب برای عشق ورزیدن ورمانتیک بازی و لاو و لاو کشی مکانی احترام بر انگیز که اعتبارت باشد.جایی لذت بخش و مایه تحسین.جایی که به قول روانشناس ها بتونی ارزش به خودت رو زندگی بکنی(اَیی و مکانی که تنوع و زیباییش تو را ارضا کند مکانی که درآن بتوانی زایا باشی وبیافرینی ،خلق کنی.مکانی برای خود بسندگی،تنهایی و استقلال. ومکانی که قابلیت شکوفا کردن استعداد هارا به ساکنانش بدهد.
در حقیقت این مکان هر چه از طبقات پایین تر ارضای نیاز ها به سمت بالاترحرکت می کند معانی عمیق تری نسبت به پناهگاه و سر پناه یاچهاردیواری وآلونک را در خودجای میدهدوخانه ترمی شود
21- کی می یاد؟
نویسنده:نیلوفر خالواسماعیلی
خونه این خونه ی ویرون، واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه تاریک، چه روزایی رو به یادم می یاره
اون روزا یادم نمیره، دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق همسایه ی ما، دریا بود، ستاره بود، منظره بود
خونه خونه، جای بازی، برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری، پر سایه واسه خواب بود
پدرم می گفت قدیما، کینه هامون رو دور انداخته بودبم
توی برف و باد و بارون، خونه رو با قلبامون ساخته بودبم
خونه عشق مادرم بود، که تو باغچه ش گل اطلسی می کاشت
خونه روح پدرم بود، هیچ جایی رو به اندازه ی خونه دوست نداشت
...
...
سیل غارتگر اومد، از تو رودخونه گشت
پلها رو شکست و برد، زد و از خونه گذشت
دست غارتگر سیل، خونه رو ویرونه کرد
پدر پیرمو کشت، مادر رو دیوونه کرد
...
...
حالا من موندمو این ویرونه ها
پر خشم و کینه ی دیوونه ها
من خسته من زخمی من پاک
می نویسم آخرین حرفو رو خاک
...
کی می یاد دست توی دستم بذاره، تا بسازیم خونمونو دوباره؟؟؟
کی می یاد دست توی دستم بذاره ، تا بسازیم خونمونو دوباره؟؟؟
کی می یاد دست توی دستم بذاره ، تا بسازیم خونمونو دوباره؟؟؟
http://ninashahrokhi.persianblog.ir/post/735/
گروه معماران دریای مهرازی